۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۳

اگر تو عاشق حسنی چرا وابسته جانی
روان بگذر ز جان ای دل اگر جویای جانانی

غم سودای عاشق را چه شادیهاست اندر پی
جراحتهای جانان را چه راحتهاست پنهانی

اگر سلطانیت باید بیا درویش این در شو
که سلطانی ست درویشی و درویشی ست سلطانی

درخت آتشین عشقست اندر وادی ایمن
اناالله بشنوی از وی اگر موسی عمرانی

اگر آتش فرو گیرد همه آفاق عالم را
سمندروار ای عاشق در آتش رو بآسانی

خلیل عشق جانانی مپرهیز از تف آتش
که آتش با خلیل او کند رسم گلستانی

حجاب او توئی ای دل برو از خویشتن بگسل
که از سبحات وجه او رسد انوار سبحانی

چو میدانی که گنج شه بود در کنج ویرانها
برای نقد عشق او رضا در ده بویرانی

بخلوت خانه وصلت مرا ره ده که در عشقت
بجان آمد حسین ای جان در این وادی ز حیرانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.