۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۴

هر جا که هست چون تو گلی سرو قامتی
از بلبلان خسته برآید قیامتی

گر جان و دل بروی تو ایثار کردمی
باشد که نی کند دل و جانم غرامتی

ناصح ندیده چهره لیلی چرا کند
مجنون خسته را ز محبت ملامتی

عالم چو از تطاول زلف تو در هم است
حال مرا چگونه بود استقامتی

صد آبروی یابم اگر باشدم بحشر
از خاک آستان تو بر رخ علامتی

عمری که غافل از رخ خوبت گذاشتم
ضایع گذشت و هست بر آنم ندامتی

چشم حسین چشمه خونین روان کند
هر جا که بی حبیب نماید اقامتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.