۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۰

من آنکسم که ندارم بجز گنه کاری
کجاست خود چو من اندر جهان گنهکاری

بهر که مینگرم تخم خیر میکارد
چو من ندیده کسی در جهان تبه کاری

منم که در همه عالم ندیده است کسی
چو من بدست هوا و هوس گرفتاری

خراب گشته مهر جمال مهروئی
ز پا فتاده ز دست هوای دلداری

دریغ عمر عزیزم که میشود ضایع
در آرزوی وصال بت جگر خواری

ستمگری صنمی شوخ دیده ای کاو را
بجز جفا و ستم نیست روز و شب کاری

بهیچ یار مده دل حسین و رنج مکش
که نیست در همه عالم بکام دل یاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.