۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

گفتم دلا ببین که جفای که میکشی
وین درد دل ز بهر رضای که میکشی

از دشمنان کشند جفا بهر دوستان
چون دوست دشمن است برای که میکشی

هر کس که بر وفای حبیبی جفا کشد
باری تو بر امید وفای که میکشی

چون عیسی شکسته دلان از تو فارغ است
این درد دل ز بهر دوای که میکشی

او را سر هوای تو چون نیست بیش از این
بیهوده درد سر بهوای که میکشی

گیرم که از بلای بتانت گزیر نیست
باری نگر که بار بلای که میکشی

دل گفت شرم دار از این گفتگو حسین
بگشای چشم و بین که جفای که میکشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.