۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۷

قد رعنا رخ زیبا لب شیرین داری
قصد غارتگری عقل و دل و دین داری

حسن صورت نشود جمع بلطف سیرت
نازنینا تو هم آن داری و هم این داری

جان من خسته بدان غمزه فتان کردی
دل من بسته در آن طره پرچین داری

تو مسیحای همه خسته دلانی لیکن
کشتن عاشق سودا زده آئین داری

بر رخت قطره خوی یا برخ گل ژاله است
یا که بر صفحه مه کوکب پروین داری

چاره درد من خسته شناسی لیکن
آنقدر هست که قصد من مسکین داری

همچو دلدار تو یاری بجهان نیست حسین
دیده بگشای تو هم چشم جهان بین داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.