۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۷

خجسته عید من آندم که چهره بگشائی
هلال عید ز ابروی خویش بنمائی

رسید عید و بهار آمد و جهان خوش شد
ولی چه سود از اینها، مرا تو می بائی

اگر حدیث تو نبود چه حاصل از گوشم
وگر تو رخ بنمائی چه سود بینائی

بسوی روضه رضوان نظر نیندازم
اگر تو روضه بدیدار خود نیارائی

در آرزوی تو از جان نماند جز نفسی
چه شد که یکنفس ای جان من نمی آئی

دمی بیا که بروی تو جان برافشانم
که نیست بیتو مرا طاقت شکیبائی

لطافت همه خوبان ز حسن تو اثری است
زهی لطافت خوبی و حسن و زیبائی

برای دیدن حسن تو دیده میباید
وگرنه در همه اشیا بحسن پیدائی

حسین طلعت لیلی بچشم مجنون بین
که دوست را نسزد دیده تماشائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.