۲۹۹ بار خوانده شده
بخش ۱۶۱ - نصیحت مبارزان او را کی با این دل و زهره کی تو داری کی از کلابیسه شدن چشم کافر اسیری دست بسته بیهوش شوی و دشنه از دست بیفتد زنهار زنهار ملازم مطبخ خانقاه باش و سوی پیکار مرو تا رسوا نشوی
قوم گُفتَندَش به پیکار و نَبَرد
با چُنین زَهره که تو داری مَگَرد
چون زِ چَشمِ آن اسیرِ بَستهدست
غَرقه گشتی کَشتیِ تو در شِکَست
پس میانِ حَملهٔ شیرانِ نَر
که بُوَد با تیغَشان چون گویْ سَر
کِی توانی کرد در خونْ آشْنا
چون نهیی با جنگِ مَردان آشِنا؟
که زِ طاقاتاقِ گَردنها زَدَن
تاقْتاقِ جامه کوبان مُمْتَهَن
بَسْ تَنِ بیسَر که دارد اِضْطِراب
بَسْ سرِ بیتَنْ به خون بر چون حَباب
زیرِ دست و پایِ اَسْبان در غَزا
صد فَنا کُن غَرقه گشته در فَنا
این چُنین هوشی که از موشی پَرید
اَنْدَر آن صَفْ تیغْ چون خواهد کَشید؟
چالِش است آن حَمْزه خوردن نیست این
تا تو برمالی به خوردن آستین
نیست حَمْزه خوردن این جا تیغ بین
حَمْزهیی باید درین صَفْ آهنین
کارِ هر نازُکدلی نَبْوَد قِتال
که گُریزد از خیالی چون خیال
کارِ تُرکان است نه تَرکان بُرو
جایِ تَرکان هست خانه خانه شو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
با چُنین زَهره که تو داری مَگَرد
چون زِ چَشمِ آن اسیرِ بَستهدست
غَرقه گشتی کَشتیِ تو در شِکَست
پس میانِ حَملهٔ شیرانِ نَر
که بُوَد با تیغَشان چون گویْ سَر
کِی توانی کرد در خونْ آشْنا
چون نهیی با جنگِ مَردان آشِنا؟
که زِ طاقاتاقِ گَردنها زَدَن
تاقْتاقِ جامه کوبان مُمْتَهَن
بَسْ تَنِ بیسَر که دارد اِضْطِراب
بَسْ سرِ بیتَنْ به خون بر چون حَباب
زیرِ دست و پایِ اَسْبان در غَزا
صد فَنا کُن غَرقه گشته در فَنا
این چُنین هوشی که از موشی پَرید
اَنْدَر آن صَفْ تیغْ چون خواهد کَشید؟
چالِش است آن حَمْزه خوردن نیست این
تا تو برمالی به خوردن آستین
نیست حَمْزه خوردن این جا تیغ بین
حَمْزهیی باید درین صَفْ آهنین
کارِ هر نازُکدلی نَبْوَد قِتال
که گُریزد از خیالی چون خیال
کارِ تُرکان است نه تَرکان بُرو
جایِ تَرکان هست خانه خانه شو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون
گوهر بعدی:بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.