۲۳۱ بار خوانده شده

بخش ۱۲۰ - در بیان آنکه دنیا لیل است و آخرت نهار. اهل دنیا مظهر لیل‌اند و اولیاء مظهر نهار و نهار یک چیز است گاه در مظهر مینماید و گاه بی مظهر. حق تعالی قیامت را یوم دین خواند، پس آخرت روز باشد زیرا در روز روشن بد و نیک پیدا شود، دوزخی از بهشتی ممتاز گردد. انبیاء و اولیاء که مظهر نهاراند حکم نهار دارند که از وجود ایشان مؤمن از کافر و منکر از مقر ممتاز میشود. از وجود آدم ابلیس از ملائکه جدا گشت و همچنین از وجود موسی، فرعون و اتباعش و از وجود ابراهیم، نمرود و اشیاعش و از وجود مصطفی، ابوجهل و ابولهب و جنس ایشان. دنیا و اهل دنیا لیل‌اند، لیل خواب آورد از آن سبب خلق درخواب غفلت غرقند که در لیل دنیااند. پس باید که بخاصیت خوابشان گران باشد.

این جهان همچو لیل و آن چو نهار
این بود چون دی آن بود چو بهار

خواب غفلت از آن شده است گران
که می لیل بیحد است و کران

ساقی لیل خلق را ز شراب
آن چنان کرده است مست و خراب

که بصد بانگ بر نمی ‌ خیزند
و ز شقا خون خود همی ریزند

حالت مرگشات کند بیدار
از چنین بیهشی بد هشیار

لیل خواب آورد یقین همه را
در خور آرد گیاهها رمه را

آنکه در لیل باشد او بیدار
نفس او را ز خفتگان مشمار

مرگ را دیده است او پیشین
زندگی بایدت بوی بنشین

مرد عاشق اگرچه مخلوق است
جان او نور و سر فاروق است

صورت او قیامت کبری است
وان قیامت که آید آن صغری است

زین قیامت عطا و بخششهاست
وان قیامت برای زجر و جزاست

این و آن یک بود چو نور خداست
این قیامت بدان کزان نه جداست

هر دو را خاصیت بود یکسان
هر دو اسرار را کنند عیان

هر دو هستند آفتاب منیر
نیک وبد را نموده بی تغییر

نقد با قلب پیش این خلقان
در شب تار میرود یکسان

چونکه شب رفت روز شد پیدا
قلب بیشک یقین شود رسوا

مصطفی روز بود چونکه عیان
گشت شد آشکار هر پنهان

نه که بوبکر شد عزیز و گزین
نی ابوجهل گشت خوار و لعین

همگان را چو روز شد معلوم
کاصل هستی بد او و این معدوم

این مسی بود و او سراسر زر
شبه بود این و او یگانه گهر

غیر بوجهل صد هزار دگر
همه چون او شدند اهل سقر

مؤمنان نیز صد هزار هزار
اهل جنت شدند ازان مختار

نیست این را نهایت و مبدا
سر این بشنوی ز من فردا

سر این آن بود که دانی تو
نیستی جسم جمله جانی تو

خرد همچو قراضه زانی تو
که ندانسته ‌ ای که کانی تو

مغز نغزی گذر ز نقش و ز پوست
تا ببینی که نیست غیر تو دوست

چشم بگشا و در نگر خ و د را
نیک را گیر و ترک کن بد را

زانکه نیک و بد است در تو روان
فرق کن هر دو را و نیک بدان

اصل این هر دو از کجاست ببین
هر یکی را ز اصل خود بگزین

تا یقینم شود که دیده وری
از بد و نیک جمله باخبری

تو نئی از کنون بدی ز قدیم
با خدا دائماً جلیس و ندیم

هم سوی حق نگر بخود منگر
هیچ مگسل از آن جناب نظر

تا بدانم که روی خود دیدی
زان صفاتت که بد نگردیدی



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۹ - در بیان آنکه اگر عالم اولیا ظاهر گشتی. کفر و ایمان یکسان شدی و اگر کسی را خلاف آید که پیغامبر خود را بهمه نمود ابوجهل با ابوذر چرا یکسان نشد، گوئیم که آن نمودن بقابلان بود زیرا وجود نبی همچون آفتاب است که بر بدو نیک تابان است، خوب را از زشت ممتاز میکند چنانکه در قیامت بدو نیک پیدا شود که یوم تبیض وجوه و تسود وجوه. اما در دنیا پنهان‌اند از آنکه دنیا شب است و آخرت روز همه چیز در شب پنهان باشد و بروز ظاهر شود. پس نمودن آن است که آفتاب بسنگ لعل مینماید و او را گوهر باقیمت میکند، اما باقیان را باین وجه مینماید که سنگ را از لعل میشناسد و شبه را از گوهر، آن نمودن بمقبولان باشد نه بمردودان.
گوهر بعدی:بخش ۱۲۱ - در بیان آنکه نور انبیاء و اولیاء و مؤمنان قدیم است و قایم بخدا، حدوث و عدد در صورت ایشان باشد نه در معنی شان. از اینرو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین. و از آن سبب یک نفس‌اند که همه زنده بنور حق‌اند چون نظر بنور ایشان کنی جمله را یک بینی و اگر بصورتشان نگری متعدد نماید همچنانکه آفتاب در صد هزار خانه می‌تابد خانه‌ها متعدداند اما نور یکی است از این جهت مصطفی صلوات اللّه علیه مؤمنان را نفس واحد خواند که آن یگانگی مخصوص بدیشان است، باقی همه متعدداند ظاهراً و باطناً مثلا هر کس را در خانۀ خود چراغی هست از مردن چراغ یکی خانۀ دیگری تاریک نشود. زیرا هر یکی جدا چراغی دارند. الا چراغ خانۀ مؤمنان چون آفتاب است که اگر غروب کند یا منکسف گردد همه خانه‌ها تاریک ش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.