۱۷۴ بار خوانده شده

بخش ۱۶۰ - در بیان آنکه عاقل را یک اشارت بس است. زیرا در او آن حالت هست، بی آنکه بگویند میداند. چنانکه دو شخص بر قضیۀ دراز واقف باشند، بیک اشارت یکی تمامت قضیه را دیگری معلوم کند، لیکن کسی را که در آن قضیه وقوفی نباشد برمزی تمامت را کی توان معلوم کردن

بلکه خود بی اشارتی معلوم
شود او را تو گر کنی مکتوم

ز آنکه اندر نهاد او آن را
پیش از این در ازل نهاد خدا

جان او بود در جهان الست
زان می و جام جاودانی مست

همچو ماهی درون آن دریا
بی شب و روز در وصال و لقا

با عزیزان بهر طرف در سیر
در جهانی که ره ندارد غیر

بی زبان و دهان بهم گویان
بی سر و بیقدم بهم پویان

چون که از امر اهبطوا آن جان
آمد و بسته شد در این زندان

در تن آب و گل قرار گرفت
از چنان دولتی کنار گرفت

شد فراموشش آن ز صحبت تن
گشت مشغول مال و بچه و زن

چونکه رمزی دهند از آن یادش
دو جهان پر شود ز فریادش

زانکه ز او ّ ل وقوف داشت از آن
لیک پیشش حجاب بد نسیان

بسته بود آن بیاد آوردی
تا که سر بر زند چنین دردی

آیدش یاد از آن جهان قدیم
آن می صاف و آن شهان ندیم

آن وطنگاه و موضع مألوف
وان سخنهای بی ظروف حروف

لیک هر گو ندیده است آن را
آنچنان دوروگشت و جولان را

زین جهان رسته است چون حیوان
چه خبر باشدش ز عالم جان

گر کنی شرح پیش او صد سال
وصف حسن جلیل بی ز زوال

اندر او هیچ آن اثر نکند
یک سخن زان بگوش درنکند

با چنین شخص گفتن بسیار
چون سخن گفتن است با دیوار

هیچ فهم سخن کند دیوار
گر بگوئی تو اندک و بسیار

لیک میگو علی العموم سخن
نورها میفشان ز علم لدن



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۹ - در بیان آنکه بندۀ خاص خدابر کافۀ خلایق مشفق است و میخواهد که همه را واصل کند، لیکن غیرت مانع میشود و در تقریر آنکه اگر معترضی اعتراض کند که در این کتاب هر ولیی را که ذکر میکنی میگوئی که بیمثل و بی نظیری و مانند تو کس نیامده است و نخواهد آمدن، این سخن متناقض مینماید، جواب گوئیم که متناقض وقتی بودی که اولیا در معنی متعدد بودندی. تعدد ایشان از روی اسم و جسم است نه از روی معنی چنانکه پادشاهی اگر صد گونه مرکب از استر و اسب و اشتر و غیره بر نشیند پادشاه همان باشد و از مرکب متعدد نشود پس در این صورت همه مدحها بیک ذات عاید میشود تناقض لازم نیاید و مثالهای دیگر در این معنی بنظم گفته آید
گوهر بعدی:بخش ۱۶۱ - در بیان آنکه معجزاکبر سخن اولیاست، زیرا در معجزه‌ها و کراماتها سحر وجادوی و سیمیا گنجد و ساحران جنس معجزه بسیار مینمایند. همچنین ضمایر را که کرامات اولیاست رمّالان و کاهنان و جوزبازان و پری زدگان میگویند، اما در سخن ایشان هیچ از اینها نمیگنجد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.