هوش مصنوعی:
متن بالا یک پند اخلاقی و حکمتآمیز از یک پدر به پسرش است. پدر به فرزندش توصیههایی مانند ترس از خدا، پیمودن راه داد و مردانگی، دوری از جهل و تکبر، و نیکوکاری میکند. همچنین، او را از دروغ و ستم بر دیگران برحذر میدارد و تأکید میکند که تنها نام نیک از انسان باقی میماند. در پایان، مرگ پدر و سوگ مردم توصیف شده است.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و حکمتآمیز است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و الهامبخش است. همچنین، استفاده از زبان شعرگونه و تمثیلهای اخلاقی ممکن است برای کودکان کوچکتر پیچیده باشد.
وصیت دیو کس به فرزند خود
دیو کس چودریافت پایان خویش
فرا خواند فرزانه پیش
چنین گفت کای پور فرخنده فر
بجان گوش کن پند نغز پدر
بترس از خدا و ره داد پوی
بمردانگی راه اجداد پوی
زمن بشنو ای پاک فرزند من
بگوش خود آویزه کن پند من
خدارا تو از جان ستاینده باش
بدرگاه جان آفرین بنده باش
زخوددور کن جهل و کبروغرور
ز کردار اهربمنی باش دور
بر آن باش تادر برو بوم خویش
نیایی تن خسته و جان ربش
تو دبتدار باش وبی آزار باش
پی داد پوی و نکوکار باش
مکن گوش بر گفته های دروغ
که گفت دروغ است بس یی فروغ
بخون کسان دست بازی مکن
تو با جان اتباع بازی مکن
تو بنیاد کن پادشاهی بداد
دل مردمان کن تو با داد شاد
چنان کن همه نیکخواهت شوند
چو فرمان دهی سربراهت دهند
بگفت این و پس دیده برهم نهاد
برفت از بدن جان آن شاه ماد
زمانه چنین بوده تا بوده است
که مر گی پس از عمر فرموده است
چنین بوده تا بوده عالم بپا
سر انجام سرها نهد زیر پا
بژرفای خاک ار نکو بنگری
بهر گوشه اش خفته بینی سری
سر تاجدارن و دانشوران
سر ماهرویان و نام آوران
نماند بجز نام نیک از کسی
اگر ملک عالم بگیری بسی
خوشا راد مردان نیکو نژاد
که از نام ایشان جهان گشت شاد
خوشا آن پدر چون برفت از جهان
پسر سرفرازد سوی آسمان
چو شاه جوان سوک شهرا گرفت
جهان شد سیه پوش وماتم گرفت
همه مادها زار و گریان شدند
زسوک و غم شاه نالان شدند
فرا خواند فرزانه پیش
چنین گفت کای پور فرخنده فر
بجان گوش کن پند نغز پدر
بترس از خدا و ره داد پوی
بمردانگی راه اجداد پوی
زمن بشنو ای پاک فرزند من
بگوش خود آویزه کن پند من
خدارا تو از جان ستاینده باش
بدرگاه جان آفرین بنده باش
زخوددور کن جهل و کبروغرور
ز کردار اهربمنی باش دور
بر آن باش تادر برو بوم خویش
نیایی تن خسته و جان ربش
تو دبتدار باش وبی آزار باش
پی داد پوی و نکوکار باش
مکن گوش بر گفته های دروغ
که گفت دروغ است بس یی فروغ
بخون کسان دست بازی مکن
تو با جان اتباع بازی مکن
تو بنیاد کن پادشاهی بداد
دل مردمان کن تو با داد شاد
چنان کن همه نیکخواهت شوند
چو فرمان دهی سربراهت دهند
بگفت این و پس دیده برهم نهاد
برفت از بدن جان آن شاه ماد
زمانه چنین بوده تا بوده است
که مر گی پس از عمر فرموده است
چنین بوده تا بوده عالم بپا
سر انجام سرها نهد زیر پا
بژرفای خاک ار نکو بنگری
بهر گوشه اش خفته بینی سری
سر تاجدارن و دانشوران
سر ماهرویان و نام آوران
نماند بجز نام نیک از کسی
اگر ملک عالم بگیری بسی
خوشا راد مردان نیکو نژاد
که از نام ایشان جهان گشت شاد
خوشا آن پدر چون برفت از جهان
پسر سرفرازد سوی آسمان
چو شاه جوان سوک شهرا گرفت
جهان شد سیه پوش وماتم گرفت
همه مادها زار و گریان شدند
زسوک و غم شاه نالان شدند
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:پادشاهی دیو کس اولین شاه ماد
گوهر بعدی:برتخت نشستن فره فرتیش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.