هوش مصنوعی: شاهنشاه به همراه افسران نامدار به کاخ بهار می‌آید و خبر تولد پسرش را به شاه می‌دهد. شاه از شنیدن این خبر بسیار خوشحال می‌شود و به دیدار همسرش، که مانند ماه زیباست، می‌رود. پسر شاه، که خشایارشا نام دارد، با استقبال گرمی مواجه می‌شود و شاه او را می‌بوسد و برایش دعای خیر می‌کند. خشایارشا در محیطی پر از محبت و آموزش‌های گوناگون بزرگ می‌شود و در هنرهای رزمی و دیگر مهارت‌ها استاد می‌گردد. در نوزده سالگی، او به یک جوان توانمند تبدیل می‌شود و در آستانه نوروز، قصد شکار می‌کند.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم تاریخی و ادبی است که برای درک بهتر به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، وجود موضوعاتی مانند آموزش و پرورش و مهارت‌های رزمی ممکن است برای کودکان کوچکتر جذاب نباشد یا نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد.

بدنیا آمدن خشایارشا

شهنشه بیامد بکاخ بهار
ابا افسرانی که بد نامدار

بگفتا ابا شاه کی شهریار
بشارت بر آن خسرو نامدار

خداداد پوری نکو رو بشاه
ببانو برویش بمشکوی ماه

شهنشه چو بشنید دلشاد شد
هم از درد و غم دیگر آزاد شد

پس آنگه بیامد بمشکوی، شاه
پریوش خود آراسته همچو ماه

سر تخت بنشسته با تاج زر
کنیزان ستاده بپا سر شهریار

رخ روشنش چون گل نوبهار
بدی منتظر تا رسد شهریار

غلامان دویدند و گفتند شاه
هم اینک بیایند از بارگاه

چو بانو پذیره بشد شاهرا
چو شه دید از دور آن ماه را

برویش یکی خوش تبسم نمود
بیاورد با بوسه خود فزود

شهنشاه بگرفت دستش بناز
بیاورد اورا سوی تخت باز

بفرمود با بانوی ماهرو
که ای مه جبین بانوی نیک خو

چگونه است رخسارۀ این پسر
بیارید رویش به بیند پدر

یکی دایه برجست پس پور شاه
بیاورد او را چو یک قرص ماه

شهنشاه چون دید روی پسر
ببوسید رویش گرفتش ببر

بگفتا خدا یار این بچه باد
که از روی خوبش دلم گشت شاد

خشاریارشا شد نام آن پور شاه
خدایار گفتند شاه و سپاه

زنانی که بودند خود پارسا
همی تندرست و همی با خدا

نگشتند هرگز بگرد دروغ
مبادا شود پور شه بی فروغ

همه راستگوی و همه نیکزاد
همه قلبشان از جهان بود شاد

بدادند از جان بآن بچه شیر
دوساله چو شد گشت چون بچه شیر

چو شد هفت ساله چو یکماه شد
که خود پورشه بود و چون شاه شد

شهنشه بفرمود فرهنگیان
بیارند از روم و از تازیان

ز مصرو ز یونان و از باختر
بیارند فرهنگیان سربسر

سپردند او را بفرهنگیان
ز بی دانشی او نیابد زیان

چو شد چهارده ساله آن جوان
بیاموختندش ز تیر و کمان

ز شمشیر و گرز و زتیر و سپر
سواری و میدان گوی و هنر

هم از بزم و از رزم و از کارزار
ز اسب و سواری ز کار شکار

چو شد نوزده ساله آن نوجوان
یکی نام داری شد اندر جهان

چو شد عید نوروز و آمد بهار
خشایار بنمود قصد شکار

بنزد پدر شد جوان پور شاه
زمین داد بوسه چو در بارگاه
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اردو کشی داریوش بهندوستان
گوهر بعدی:تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن بشکار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.