۱۸۰ بار خوانده شده
از وارستگان زمان خود بوده و در بلاد ایران سیاحت مینمود. در اصفهان شیخ محمد علی لاهیجی متخلص به حزین از عرفای متأخرین وی را ملاقات نموده. گفته است که در ایام شتا او را دیدم نمد پارهای بر دوش و سر و پای برهنه در میان برف میگذشت و به قدریک شبر برف بر سرش جمع شده بود و از شوریدگی حال و پریشانی خیال در مقام ریختن آن نمیآمد. چندانکه خواستم با وی تکلمی کنم ملتفت نگشته، از من در گذشت. به هر حال این دو بیت از اوست:
ز هم نمیگسلد رشتهٔ نظارهٔ من
به عمر خود نکنم غیر یک نگاه ترا
چه منع میکنی از بینوایی که مراست
که پادشاه ندارد گدایی که مراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ز هم نمیگسلد رشتهٔ نظارهٔ من
به عمر خود نکنم غیر یک نگاه ترا
چه منع میکنی از بینوایی که مراست
که پادشاه ندارد گدایی که مراست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵۰ - شریف جرجانی
گوهر بعدی:بخش ۵۲ - شمس شیرازی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.