هوش مصنوعی:
متن دربارهٔ ملامحسن، از شاگردان ملاصدرای شیرازی و همشیرهزادهٔ مولانا ضیاءالدّین نورای کاشی است. او در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و تألیفاتی مانند تفسیر صفی، وصافی، مفاتیح، وافی، و مُهَجَّة البیضا دارد. همچنین، رسالههایی مانند کلمات مکنونه و اسرار الصّلوة از اوست. او در کاشان درگذشت و اشعاری با مضامین عرفانی و اخلاقی از او به جای مانده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و فلسفی است که برای درک عمیقتر، به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشعار ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
بخش ۷۲ - فیض کاشانی قُدِّسَ سِرُّه
و هُوَ مولانا مرتضی المدعو به ملامحسن، از تلامذهٔ فاضل صدرالحکما ملّاصدرای شیرازی بوده و به مصاهرت آن جناب مفاخرت نموده. همشیره زادهٔ مولانا ضیاءالدّین نورای کاشی است که معاصر شاه عباس ثانی بوده. غرض، آن جناب جامع بوده میان علوم عقلیه و نقلیه. او را تألیفات است. مِنْجمله تفسیر صفی وصافی و مفاتیح و وافی و مُهَجَّة البیضا که در اخلاق نگاشته از اخلاق خویش نموداری گذاشته. رسالهٔ موسوم به کلمات مکنونه و رسالهٔ اسرار الصّلوة هم از اوست.در کاشان رحلت نموده. اشعار بسیار دارند بدین چندبیت اکتفا رفت:
آنکهمست جانان نیست عارف ار بود عام است
هرکه نیستش ذوقی شعلهگربود خام است
هرزه گردد اسکندر در میان تاریکی
آب زندگی باده است چشمهٔ خضر جام است
خوش آنکه مدعای من از وی شود روا
لیکن به شرط آنکه بودمدعای دوست
دردی کشان ز هم چو بپاشد وجود من
در گردن شما که ز خاکم سبو کنید
از آن ز صحبت یاران کشیده دامانم
که صحبت دگری میکشد گریبانم
مِنْرباعیّاته نَوَّرَ اللّهُ مَرقَدَهُ
در عهد صبی کرده جهالت پستت
ایام شباب کرده غفلت مستت
چون پیر شدی رفت نشاط از دستت
کی صید کند ماهی دولت شستت
ای آنکه گمان کنی که داری همه چیز
اینک روی از جهان گذاری همه چیز
یابی باقی اگر ز فانی گذری
داری همه چیز اگر نداری همه چیز
با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
چون من شدم از میان ترا دانستم
تا من بودی منت نمیدانستم
آنکهمست جانان نیست عارف ار بود عام است
هرکه نیستش ذوقی شعلهگربود خام است
هرزه گردد اسکندر در میان تاریکی
آب زندگی باده است چشمهٔ خضر جام است
خوش آنکه مدعای من از وی شود روا
لیکن به شرط آنکه بودمدعای دوست
دردی کشان ز هم چو بپاشد وجود من
در گردن شما که ز خاکم سبو کنید
از آن ز صحبت یاران کشیده دامانم
که صحبت دگری میکشد گریبانم
مِنْرباعیّاته نَوَّرَ اللّهُ مَرقَدَهُ
در عهد صبی کرده جهالت پستت
ایام شباب کرده غفلت مستت
چون پیر شدی رفت نشاط از دستت
کی صید کند ماهی دولت شستت
ای آنکه گمان کنی که داری همه چیز
اینک روی از جهان گذاری همه چیز
یابی باقی اگر ز فانی گذری
داری همه چیز اگر نداری همه چیز
با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
چون من شدم از میان ترا دانستم
تا من بودی منت نمیدانستم
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷۱ - فارسی خجندی
گوهر بعدی:بخش ۷۳ - فاتح گیلانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.