هوش مصنوعی: میرزا مرتضی، فرزند میرزا عبداللّه ترشیزی، در جوانی به تجارت پرداخت و به مناطق مختلفی مانند هرات، خراسان، عتبات عالیات، طبرستان، آذربایجان، عراق عجم، فارس و کرمان سفر کرد. او با عرفا، علما، شعرا و ظرفا معاشرت داشت و مدتی را با فقیر گذراند. سپس به اصفهان، یزد و کرمان سفر کرد و در نائین به خدمت حاجی محمد حسین نائینی رسید. او اکنون قصد سفر به هندوستان را دارد. میرزا مرتضی شاعری با طبع عالی است و در انواع شعر مهارت دارد، اما به دلیل پریشانی حال، اشعارش را جمع‌آوری نکرده است. متن شامل نمونه‌هایی از غزلیات و رباعیات اوست که مضامین عاشقانه و عرفانی دارند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مضامین شعرها نیاز به درک عمیق‌تری از زندگی و تجربیات انسانی دارند.

بخش ۵۳ - محجوب ترشیزی

اسمش میرزا مرتضی و خلف الصدق میرزا عبداللّه ترشیزی است. در اوائل عمر کسب متداوله نمود و از هرات و خراسان به عتبات عالیات فایض شد. به طبرستان و آذربایجان و عراق عجم و فارس و کرمان سیاحت کرد. در این ضمن با جمعی از عرفا و علما و شعرا و ظرفا صحبت داشت. سالی چند با فقیر به سر برد و در سفر و حضر نهایت وداد در میان بود. دیگرباره به اصفهان و یزد و کرمان مسافرت نمود و در نائین به خدمت حضرت اوحد الموحدین حاجی محمد حسین نائینی رسید. و غالباً ارادت او را گزید. اکنون مسافرت هندوستان در نظر دارد و روانهٔ آن مملکت است. الحق حضرتش چون تخلصش محجوب و خلقتش چون فطرتش محبوب. رفیقی است شفیق و همدمی است محرم. در فن شاعری، طبعی عالی دارد. در اقسام شعر صاحب قدرت است. قصاید نغز گفته لیکن به سبب پریشانی حال جمع ننموده و در نظر ندارد و ملتفت به شعر و شاعری نیست. فقیر این چند بیت را بر سبیل یادگار از او ثبت نمود:
غزلیّات

فراغت کی بود کس را در آن وادی و منزل‌ها
که روی از گرد ره ناشسته بایدبست محمل‌ها

فریب زلف و سحرچشم وپندناصح جاهل
مراافتاده در عشقش بسی زین گونه مشکل‌ها

هر طرف می‌نگرم سوخته‌ای ز آتش عشق
سر فرو برده به جیب از ستم خامی چند

ناصح افسانه مخوان ننگ چه و نام کدام
روی عجز من و خاک ره بدنامی چند

در پی کام دلند اهل جهان جمله و من
کام دل جسته‌ام از صحبت ناکامی چند

به چشم خونفشان نقش جمال یار می‌بندم
چونقاشی که خواهد نقش برآب روان بندد
رباعیّات

محجوب زنی و مرد می‌باید شد
بی دردی و عین درد می‌باید شد

با محنت روزگار می‌باید ساخت
وز صحبت خلق فرد می‌باید شد

بیچارگی اختیار می‌باید کرد
وز ما و منی فرار می‌باید کرد

عارف گشتم فنا شدم وارستم
این‌ها حرفست کار می‌باید کرد

محجوب تنم ز بارغم شد چو هلال
یک روز دلم نگشت فارغ ز ملال

روزی و شبی بود مرا عمر و دریغ
بگذشت شبم به خواب و روزم به خیال
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۲ - منوّر رازی
گوهر بعدی:بخش ۵۴ - معطّر کرمانی علیه الرحمه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.