هوش مصنوعی:
در این متن، گفتوگویی بین نایب و فردی دیگر درباره قیمت یک صندوق اتفاق میافتد. نایب قیمت صندوق را نهصد زر میداند، اما فرد دیگر نمیخواهد کمتر از هزار زر بفروشد. در ادامه، بحثی اخلاقی و فلسفی درباره ارزشها، عدالت و مراقبت از احوال خود مطرح میشود. در نهایت، نایب صندوق را به قیمت صد دینار میخرد.
رده سنی:
15+
این متن شامل مفاهیم فلسفی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، زبان و سبک نوشتاری آن متعلق به ادبیات کلاسیک است که نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن دارد.
بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره
نایِب آمد گفت صندوقَت به چند؟
گفت نُهصَد بیشتَرزَر میدَهَند
من نمیآیم فروتَر از هزار
گَر خریداری گُشا کیسه بیار
گفت شَرمی دار ای کوتَه نَمَد
قیمتِ صندوقْ خود پیدا بُوَد
گفت بی رویَت شِری خود فاسِدیست
بَیْعِ ما زیرِ گلیم این راست نیست
بَر گُشایَم گَر نمیاَرْزَد مَخَر
تا نَباشد بر تو حیفی ای پدر
گفت ای سَتّار بَر مَگْشای راز
سَربِبَسته میخَرَم با من بساز
سِتْر کُن تا بر تو سَتّاری کُنند
تا نَبینی ایمِنی بر کَس مَخَند
بَس دَرین صندوق چون تو مانْدهاند
خوش را اَنْدَر بَلا بِنْشانْدهاند
آنچه بر تو خواهِ آن باشد پَسَند
بر دِگَر کَس آن کُن از رنج و گَزَند
زان که بر مِرصادْ حَق ونْدَر کَمین
میدَهَد پاداشْ پیش از یَوْم دین
آن عَظیمُ الْعَرشْ عَرشِ او مُحیط
تَختِ دادَش بر همه جانها بَسیط
گوشهٔ عَرشَش به تو پیوسته است
هین مَجُنبان جُز به دین و داد دست
تو مُراقِب باش بر اَحْوالِ خویش
نوش بین در داد و بَعد از ظُلمْ نیش
گفت آری اینچه کردم اِسْتَم است
لیک هم میدان که بادی اَظْلَم است
گفت نایب یک به یک ما بادی ییم
با سَوادِ وَجْه اَنْدَر شادی ییم
هَمچو زَنگی کو بُوَد شادان و خَوش
او نَبینَد غیرِ او بیند رُخَش
ماجَرا بسیار شُد در من یَزید
داد صد دینار و آن از وِیْ خرید
هر دَمی صندوقییی ای بَدپَسَند
هاتِفان و غَیْبیانَت میخَرَند
گفت نُهصَد بیشتَرزَر میدَهَند
من نمیآیم فروتَر از هزار
گَر خریداری گُشا کیسه بیار
گفت شَرمی دار ای کوتَه نَمَد
قیمتِ صندوقْ خود پیدا بُوَد
گفت بی رویَت شِری خود فاسِدیست
بَیْعِ ما زیرِ گلیم این راست نیست
بَر گُشایَم گَر نمیاَرْزَد مَخَر
تا نَباشد بر تو حیفی ای پدر
گفت ای سَتّار بَر مَگْشای راز
سَربِبَسته میخَرَم با من بساز
سِتْر کُن تا بر تو سَتّاری کُنند
تا نَبینی ایمِنی بر کَس مَخَند
بَس دَرین صندوق چون تو مانْدهاند
خوش را اَنْدَر بَلا بِنْشانْدهاند
آنچه بر تو خواهِ آن باشد پَسَند
بر دِگَر کَس آن کُن از رنج و گَزَند
زان که بر مِرصادْ حَق ونْدَر کَمین
میدَهَد پاداشْ پیش از یَوْم دین
آن عَظیمُ الْعَرشْ عَرشِ او مُحیط
تَختِ دادَش بر همه جانها بَسیط
گوشهٔ عَرشَش به تو پیوسته است
هین مَجُنبان جُز به دین و داد دست
تو مُراقِب باش بر اَحْوالِ خویش
نوش بین در داد و بَعد از ظُلمْ نیش
گفت آری اینچه کردم اِسْتَم است
لیک هم میدان که بادی اَظْلَم است
گفت نایب یک به یک ما بادی ییم
با سَوادِ وَجْه اَنْدَر شادی ییم
هَمچو زَنگی کو بُوَد شادان و خَوش
او نَبینَد غیرِ او بیند رُخَش
ماجَرا بسیار شُد در من یَزید
داد صد دینار و آن از وِیْ خرید
هر دَمی صندوقییی ای بَدپَسَند
هاتِفان و غَیْبیانَت میخَرَند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۱۲۹ - در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه تا منافقان طعنه زدند کی بس نبودش کی ما مطیعی و چاکری نمودیم او را چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.