۱۸۶ بار خوانده شده

فصل ۱۰۰

معشوق چون بهاستار عزّت محتجب بود و خود را بهکس ننماید بلکه کس را طاقت دیدار او از غایت ظهور او نبود درد عاشق بی درمان بود و محنتش بی پایان بود در شرح تعرف آورده است که چون محبوب در مکان نیاید و محب از مکان تجاوز نکند درد دل محب ابدی بود و اندوه جانش سرمدی بود چنانکه گفته‌اند:

معشوقه چو خورشید گزینی ای دل
او بر فلک و تو بر زمینی ای دل

چون در برخود ورا به بینی ای دل
سر بر زانو بسی نشینی ای دل

وَحیدٌعَنِ الخُلّانِ فی کُلِّ بَلْدَةٍ
اِذا عَظُمَ الْمَطْلُوبُ قَلَّ المُساعِدُ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل ۹۹
گوهر بعدی:فصل ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.