۱۹۸ بار خوانده شده

فصل ۱۱۲

در ابتدای عشق عاشق خام بود رؤیت محبوب از برای دفع آتش ولع بخواهد چون طاقت سوختن ندارد و قوت دل برداشتن ندارد و این خواست معشوق بود برای خود و در معنی این خود را خواستن بود و آنکه خود خواه بود نه بر راه بود چون کار بنهایت رسد خود را برای او خواهد و سخن در این گفته شده است آن را که در میدان سربازان سر گوی باید کرد و در خم چوگان قهر آورد او را از کجا رای خودخواهی بود یا پروای طلب شاهی بود.

در معرکه یلان تو سرباز
گر عاشق صادق تو سرباز

چون تیغ بلاش بر تو آید
از هستی خویشتن تو سرباز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل ۱۱۱
گوهر بعدی:فصل ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.