هوش مصنوعی: متن داستانی است درباره مردی که در آستانه مرگ، وصیت می‌کند که هر یک از سه پسرش که کاهل‌تر باشد، میراث او را به ارث ببرد. پس از مرگ او، پسران به قاضی مراجعه می‌کنند و قاضی از هر یک می‌خواهد تا داستانی از کاهلی خود بگویند تا بتواند کاهل‌ترین را تشخیص دهد. در ادامه، متن به بیان مفاهیم عمیق‌تری مانند صدق و کذب، تشخیص حقیقت از طریق زبان و رفتار، و اهمیت شناخت افراد از طریق اعمالشان می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.

بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست

آن یکی شَخْصی به وقت مرگِ خویش
گفت بود اَنْدَر وَصیَّت پیش‌پیش

سه پسر بودَش چو سه سَروِ رَوان
وَقْفِ ایشان کرده او جان و رَوان

گفت هرچه در کَفَم کاله و زَراست
او بَرَد زین هر سه کو کاهِل‌تَراست

گفت با قاضیّ و پَس اَنْدَرز کرد
بَعد از آن جامِ شرابِ مرگْ خَورْد

گفته فرزندان به قاضی کِی کریم
نَگْذَریم از حُکْم او ما سه یَتیم

ما چو اسماعیل زِ ابْراهیمِ خَود
سَرنَپیچیم اَرْچه قُربان می‌کُند

گفت قاضی هر یکی با عاقلیش
تا بگوید قِصّه‌یی از کاهلیش

تا بِبینَم کاهِلیِّ هر یکی
تا بِدانَم حالِ هر یک بی‌شکی

عارفان از دو جهان کاهِل‌تَرند
زان که بی شُد یار خَرمَن می‌بَرَند

کاهِلی را کرده‌اند ایشان سَنَد
کارِ ایشان را چو یَزدان می‌کُند

کارِ یَزدان را نمی‌بینَند عام
می‌نَیاسایَند از کَدْ صُبح و شام

هین زِ حَدِّ کاهِلی گویید باز
تا بِدانَم حَدِّ آن از کشفِ راز

بی‌گُمان که هر زبان پَرده‌یْ دل است
چون بِجُنبَد پَرده سِرها واصِل است

پَردهٔ کوچک چو یک شَرحَه کَباب
می‌بِپوشَد صورتِ صد آفتاب

گَر بَیانِ نُطْقْ کاذب نیز هست
لیک بویْ از صِدْق و کِذْبَش مُخْبِراست

آن نَسیمی که بِیایَد از چَمَن
هست پیدا از سَموم گولْخَن

بویِ صِدْق و بویِ کِذْبِ گول‌گیر
هست پیدا در نَفَس چون مُشک و سیر

گَر ندانی یار را از دَه‌دِلِه
از مَشامِ فاسِد خود کُن گِلِه

بانگِ حیزان و شُجاعانِ دلیر
هست پیدا چون فَنِ روباه و شیر

یا زبانْ هَمچون سَرِ دیگ است راست
چون بِجُنبَد تو بِدانی چه اَباست

از بُخارِ آن بِدانَد تیزهُش
دیگِ شیرینی زِ سِکْباجِ تُرُش

دست بر دیگِ نوی چون زَد فَتی
وَقتِ بِخْریدن بِدید اِشْکَسته را

گفت دانم مَرد را در حین زِ پوز
وَر نگوید دانَمَش اَنْدَر سه روز

وان دِگَر گفت اَرْ بگویَد دانَمَش
وَرْ نگوید در سُخَن پیچانَمَش

گفت اگر این مَکْر بِشْنیده بُوَد
لب بِبَندد در خَموشی دَر رَوَد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت
گوهر بعدی:بخش ۱۴۰ - مثل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.