هوش مصنوعی:
در ابتدای عشق، عشق برای عاشق مانند بلایی است که او را میسوزاند و فرسوده میکند. گاهی او را در آتش بلا میاندازد و گاهی هدف تیرهای مصیبت میسازد. عاشق پس از مدتی خود را به سوی نابودی میکشاند و معشوق نیز به بلای عاشق تبدیل میشود. در نهایت، عاشق درمییابد که درک نامتناهی (معشوق) برای موجود متناهی (خودش) غیرممکن است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، موضوعاتی مانند رنج عشق و نابودی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
فصل ۱۶۲
در بدایت عشق عشق بلای عاشق بود چون مبردی وی را میساید و از او میفرساید گاه او را در آتش بلا میاندازد و گاه او را هدف ناوک ولا میسازد و با او میگوید:
جنگ سلطانیست اینجا تیرباران چشم دار
کان عروسیها بود کانجا شکر باران شود
چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید:
مَنْ ماتَ عِشْقاً فَلْیَمُتْ هکَذا
لاخَیْرَ فی عِشْقٍ بِلامَوتٍ
چون روزی چند دیگر برآید معشوق بلاء عاشق گردد و بمثل چون سایه شود بیجان سرگردان و بی عیش حیران میگوید:
از عتاب سایه همچون دوست در نتوان رمید
جان بباید دادن و چون سایه بیجان آمدن
با خود بار او نتوان کشید و بخود جمال او نتوان دید از برای آنکه نامتناهی را متناهی بقوت خود ادراک نتواند کرد:
در دام نیاید ای پسر مه
رو عشق مده که بیکرانست
جنگ سلطانیست اینجا تیرباران چشم دار
کان عروسیها بود کانجا شکر باران شود
چون روزی چند دیگر برآید عاشق بلاخود شود خود را بر بالا برآرد تا هلاک شود و نامش ازدفتر وجود پاک شود و گوید:
مَنْ ماتَ عِشْقاً فَلْیَمُتْ هکَذا
لاخَیْرَ فی عِشْقٍ بِلامَوتٍ
چون روزی چند دیگر برآید معشوق بلاء عاشق گردد و بمثل چون سایه شود بیجان سرگردان و بی عیش حیران میگوید:
از عتاب سایه همچون دوست در نتوان رمید
جان بباید دادن و چون سایه بیجان آمدن
با خود بار او نتوان کشید و بخود جمال او نتوان دید از برای آنکه نامتناهی را متناهی بقوت خود ادراک نتواند کرد:
در دام نیاید ای پسر مه
رو عشق مده که بیکرانست
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فصل ۱۶۱
گوهر بعدی:فصل ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.