هوش مصنوعی:
در این داستان، شیخ و درویشانش در نشابور هستند. درویشان از شیخ درخواست میکنند تا به سماع قوالان طوس در بازار بروند. شیخ به حسن دستور میدهد تا در بازار به دنبال فردی نیکورو بگردد و به او بگوید که مقریان طوس رسیدهاند و اصحاب شیخ نیاز به شنیدن آوازشان دارند. حسن پس از جستجو، شیخ را نیکوروترین فرد مییابد. شیخ سپس فرجی را به دکان بوجعفر میفرستد تا پنجاه دینار برای ترتیب دادن مجلس سماع بگیرد. بوجعفر با کمال میل پول را میدهد و حتی هدیهای اضافه به عنوان شکرانه میآورد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عرفانی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی اصطلاحات و مفاهیم نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
حکایت شمارهٔ ۲۸
آوردهاند که درآن وقت کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز به نشابور بود، روزی جماعتی درویشان شیخ به بازار میگذشتند، قوّالان آمده بودند از طوس و در بازار سماع میکردند. چون جماعت بخانقاه آمدند با شیخ گفتند کی قوّالان طوس رسیدهاند و در بازار سماع میکنند، ما را سماع ایشان میباید. شیخ حسن را گفت برو در بازار نشابور بنگر تا کیست نیکو رویتر، بگوی مقریان رسیدهاند از طوس، و اصحابنا را میباید کی آواز ایشان بشنوند، اسباب سفرۀ ایشان ترتیب کن تا مقریان با اصحابنا امشب بیاسایند. بیرون آمد و گرد بازار نشابور بگشت و پیش شیخ آمد و گفت همۀ نشابور بگشتم، هیچ کس را نیکورویتر از شیخ ندیدم. چون شیخ این سخن بشنید فرجی از پشت باز کرد و گفت این فرجی را بدکان بوجعفر ما بر و بگوی کی ایشان میگویند کی پنجاه دینار بده کی جماعت را امشب اوایی سازیم تا مقریان طوس بیاسایند، تا مجاهدی پدید آید و دل تو از قرض ایشان فارغ کند. حسن گفت به حکم اشارت شیخ بدکان بوجعفر شدم وآنچ فرموده بود بگفتم. بوجعفر گفت ای حسن تو گواهی میدهی کی برزفان شیخ رفته است کی بوجعفر ما؟ من گفتم کی فردای قیامت از عهده بیرون آیم کی برزفان شیخ رفت کی بوجعفر ما. پنجاه دینار بسخت و درکاغذی کرد و بمن داد و فرجی شیخ بمن داد و گفت پیش شیخ رسان، چون برفتم و آنچ داده بود پیش شیخ آوردم، بوجعفر بر اثر من درآمد و پنجاه دینار دیگر و تختی فوطه بر سر غلام نهاده درآورد و پیش شیخ بنهاد و گفت آنچ بدست حسن فرستادم باشارت شما بود وآنچ من آوردهام شکرانۀ آنست کی برزفان شما رفته است که بوجعفر ما. که دستگیر مادر قیامت این کلمه خواهد بود.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.