هوش مصنوعی:
درویشی در نشابور که علاقهمند به جمعآوری مال بود، شبی دزد به خانهاش میرود و همه چیز را به جز مرقعی که پول در آن بود میدزدد. روز بعد درویش ناراحت نزد شیخ میرود. شیخ با اشارهای به او میفهماند که خودش دزد بوده است. درویش پول باقیمانده را پیش شیخ میآورد و شیخ تأکید میکند که همه چیز باید در میان باشد.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و معنوی است که برای درک بهتر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از تمثیل و زبان نمادین ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم باشد.
حکایت شمارهٔ ۳۶
درویشی بود در نشابور و او را عظیم میلی بدنیا بود و برجمع ادخار عظیم رغبت نمودی. یک شب دزد در خانۀ او راه یافت و هرچ بود برداشت، مگر مرقعی که نقدوی در آنجا بود بماند. دیگر روز درویش عظیم مهجور و شکسته به مجلس شیخ آمد و با کس نگفت. شیخ در میان سخن روی بدان درویش کرد و گفت ای درویش:
آری جانا دوش ببامت بودم
گفتی دزدست دز نَبُد من بودم
درویش فریاد درگرفت و به خدمت شیخ آمد و آن نقد کی مانده بود در میان آورد. شیخ گفت چنین باید کی همه در میان باشد.
آری جانا دوش ببامت بودم
گفتی دزدست دز نَبُد من بودم
درویش فریاد درگرفت و به خدمت شیخ آمد و آن نقد کی مانده بود در میان آورد. شیخ گفت چنین باید کی همه در میان باشد.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.