هوش مصنوعی: شیخ بوسعید در حال سخنرانی در مجلس بود. مردی که در پشت ستون نشسته بود، شیخ را بر تخت با چهار بالش مشاهده کرد و در دل به او شک کرد. شیخ متوجه شد و به او گفت که انکار را از دل بیرون کند و پیش بیاید. مرد پس از بیرون آمدن، تحت تأثیر قرار گرفت و توبه کرد و مرید شیخ شد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، نیاز به درک عمیق‌تری از مفاهیم معنوی دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند آن را درک کنند.

حکایت شمارهٔ ۸۴

آورده‌اند کی شیخ بوسعید یک روز مجلس می‌گفت. مدعئی آمده بود و در پس ستون نشسته و نظاره می‌کرد. شیخ را دید بر تخت نشسته و چهار بالش نهاده و کرامات ظاهر می‌گفت و او پنهان مشاهدۀ حالت شیخ می‌کرد و به باطن انکار می‌نمود شیخ روی بوی کرد و گفت ای مرد که در پس ستون نشستۀ، انکار از دل بیرون کن و پیش آی. مرد از پس ستون بیرون آمد و در فریاد آمد و گفت این چه خداوندیست! شیخ گفت نه غلط کردۀ این چه بی‌اختیاریست! فریاد از جمع برآمد و آن مرد توبه کرد و مرید شد.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.