هوش مصنوعی:
خواجه علیک تعریف میکند که در نشابور بود و هوای دیدار شیخ به سرش زد. در یک شبانهروز به میهنه رفت و بدون غسل و با پایافزار به نزد شیخ آمد. شیخ از او استقبال کرد، پایافزارش را بوسید و روی صورت مالید و گفت هرکس برای این حدیث قدمی بردارد بزرگ است. سپس گفت که این خواجه علیک نبوده که به نزدشان آمده، بلکه آنها او را آوردهاند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عرفانی و تصوف است که برای درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم دینی نیاز است. همچنین ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابلدرک نباشد.
حکایت شمارهٔ ۸۳
خواجه علیک گفت که در نشابور بودم، مرا هوای شیخ پدید آمد، در یک شبانه روز بمیهنه آمدم خواستم که غسلی کنم همچنان به پای افزار پیش شیخ آمدم. شیخ در دکان مشهد نشسته بود، گفت کرسی بیارید تا پای افزار اینجا بیرون کند. شیخ گفت آن را بیارید. پای افزار بخدمت شیخ بردند، شیخ بوس برداد و پای تا به بستد و بروی مالید و گفت بزرگ باشد هرک برای این حدیث یک قدم بردارد. آنگه گفت تا نپنداری کی تو آمدۀ ما ترا آوردیم.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.