هوش مصنوعی:
شیخ عمر شوکانی نقل میکند که خواجه محمد، پدر امام مالکان شوکانی، در جوانی قبا و کلاه میپوشید. روزی شیخ ابوسعید او را دید و گفت که او در میان آن قبای عاریه است. وقتی این سخن به خواجه محمد رسید، تأیید کرد و گفت این موضوع مدتی است او را میرنجاند. پس از مدتی، او توبه کرد و خانقاهی بزرگ ساخت و اموال زیادی را در راه صوفیان و شیخ صرف کرد. همچنین چهل صوفی را در خانقاهش جای داد و بناهای بزرگی مانند گنبد و مناره در شوکان از مال خود ساخت.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم عرفانی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، موضوع توبه و تغییر رویه زندگی نیازمند سطحی از بلوغ فکری است که معمولاً از نوجوانی به بعد شکل میگیرد.
حکایت شمارهٔ ۹۲
شیخ عمر شوکانی گفت کی خواجه محمد پدر امام اجل مالکان شوکانی در حال جوانی قبا و کلاه داشتی. روزی شیخ ابوسعید نشسته بود، او پیش شیخ برگذشت. شیخ گفت آن جوان در میان آن قبای عاریه است. این خبر با او رسانیدند او گفت چنانست کی شیخ فرموده است و دیر است تا مرا این معنی اندرون میرنجاند. بسی بر نیامده بود کی توبه کرد و سرایی بزرگ خانقاه کرده و مالی بسیار در راه این طایفه و شیخ صرف کرد و چهل مرد صوفی در خانقاه خویش بنشاند در شوکان و گنبد خانۀ عالی و منارۀ کی در شوکان هست هر دو از مال خویش کرد..
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.