هوش مصنوعی:
شیخ بوسعید به همراه یارانش به روستایی در راه طوس میرسد. درویشی برای یافتن خانقاه پیش میرود، اما متوجه میشود اهالی روستا راهزن و مفسد هستند. تنها یک معلم صالح در روستا وجود دارد که به استقبال شیخ میآید و از او میخواهد به خانهی رئیس روستا نرود، زیرا او فردی فاسد است. رئیس روستا با شنیدن خبر آمدن شیخ، به دنبال یافتن چیزی حلال برای پذیرایی از او میگردد، اما چیزی نمییابد. مادر پیرش مقداری پول حلال از میراث خود به او میدهد. شیخ به خانهی رئیس میرود و با سخنانش، رئیس و بسیاری از اهالی روستا توبه میکنند. رئیس از آن پس به حسابداری دقیق مشغول میشود و پس از مدتی، نظامالملک اموالی را برای فرزندان استاد ابواحمد وقف میکند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از واژهها و عبارات ممکن است برای کودکان کمسال نامفهوم باشد.
حکایت شمارهٔ ۹۳
هم از وی شنودم که گفت روزی شیخ به شهر طوس میشد براه سرداوه تا بدیه رفیقان منزل کند. درویشی پیشتر روانه شد تا اهل دیه را خبر کند کی شیخ میرسد و بنگرد تا خانقاهی هست کی آنجا نزول توان کرد. چون آنجا رسید هیچ خانقاه نبود کی اهل دیه همه راه زن بودند، معلمی بود در آن دیه کی او حج کرده بودو مردی مصلح، و نفقۀ او از سیمی کی کودکان را تعلیم دادی حاصل میشد. چون شنید به خدمت شیخ آمدوآن درویش را با خود بازگردانید و گفت اینجا همه مردمان راه زن و مفسد باشند و خانقاهی نباشد شیخ گفت ما بخانۀ رئیس فرود خواهیم آمدن معلم گفت او از همه بدتر است و سیم او حرام تر است و پیوسته خمر خورد. پس معلم بازگشت و رئیس را گفت کی شیخ بوسعید میرسد. رئیس چون بشنید درحال فرمود تا خانه را جامه انداختند و پاکیزه کردند و دل مشغول میبود کی چیزی حلال نمیدید کی پیش شیخ نهد. والدۀ داشت پیر، گفت ترا چه بوده است کی چنین دل مشغولی؟ گفت شیخ بوسعید از میهنه میرسد و اینجای فرود میآید و و من در همه ملک خویش چیز حلال نمییابم والدۀ اوزنی صالحه بوده است جفتی دست و رَنجن ازدست بدر کرد و پیش پسر نهاد و گفت بگیر کی این از میراث حلال والدۀ منست و او از والدۀ خویش به میراث یافته بودو شیخ بخانۀ تو بر بصیرت این لقمۀ حلال میآید. رئیس آن میزبانی شیخ و اصحابنا در میان نهاد و خرج کرد و از والدۀ او چیزی در دل او متمکن گشت و چون شیخ را بدید و سخن شیخ بشنید بر دست شیخ توبه کرد و بیشتر اهل دیه توبه کردند و رئیس حساب نگاه میداشت کی ازوجوه دست و رنجن چند میشودو هیچ درباید یا زیادت آید. چون آن وجوه به آخر آمد شیخ را عزیمت افتاد، چندانک رئیس درخواست کرد کی روزی دو سه شیخ مقام کند قبول نکرد و براند، بعد از آن بمدتی نظام الملک رفیقان بخرید و بر فرزندان استاد ابواحمد که بوالده از فرزندان شیخ مااند وقف کرد و همچنان بماند به برکت لفظ شیخ.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.