هوش مصنوعی: شیخ عبدالصمد بن محمد الصوفی السرخسی، مرید خاص شیخ، پس از غیبت طولانی از مجلس شیخ، نگران از دست دادن فواید معنوی بود. هنگام بازگشت، شیخ به او گفت نگران نباشد، زیرا حتی پس از ده سال غیبت، تنها یک حرف به او می‌گوید که بر ناخن قابل نوشتن است: «ذَبِحّ النفسَ و اِلّا فلا» (نفس را بکش وگرنه نه). این سخن باعث فریاد شیخ عبدالصمد شد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناخت اولیه از مباحث معنوی دارد. همچنین، عبارت «ذبح النفس» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نیاز به توضیح داشته باشد.

حکایت شمارهٔ ۹۸

شیخ عبدالصمد بن محمد الصوفی السرخسی کی مرید خاص شیخ بود، حکایت کرد که من مدتی از مجلس شیخ غایب گشته بودم و متأسف بودم کی آن فواید از من فوت گشت. چون بمیهنه رسیدم شیخ مجلس می‌گفت. چون چشمش بر من افتاد گفت ای عبدالصمد متأسف مباش که اگر تو ده سال از ما غایب گردی ما جز یک حرف نگوییم و آن یک حرف برین ناخن بتوان نوشت و اشارت بانگشت مهین کرد از دست راست و آن سخن اینست ذَبِحّ النفسَ و اِلّا فلا چون شیخ این کلمه بگفت فریاد بر من افتاد.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.