هوش مصنوعی: دو منکر شیخ درزیی و جولاهه با هم دوست بودند و همیشه می‌گفتند کار شیخ بر اصل نیست. روزی تصمیم گرفتند برای آزمایش او پیشش بروند. شیخ با دیدنشان، شغل هر یک را به شعر گفت و آنها شرمنده شده و توبه کردند.
رده سنی: 12+ محتوا شامل مفاهیم اخلاقی و مذهبی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و آموزنده است. همچنین زبان متن ساده و داستانی است.

حکایت شمارهٔ ۱۰۳

بخط اشرف ابوالیمان دیدم رحمة اللّه علیه کی از منکران شیخ درزیی و جولاهۀ با هم دوستی داشتند و چون بهم رسیدندی می‌گفتندی که کار این شیخ بر اصل نیست. روزی با یکدیگر گفتند کی این مرد دعوی کرامات می‌کند، ما هر دو پیش او رویم، اگر بداند کی ما هر یکی چه کار کنیم بدانیم کی او بر حقّ است. پس هر دو پیش شیخ آمدند، چون چشم شیخ بر ایشان افتاد گفت:

بر فلک بر دو مرد پیشه‌ورند
ز آن یکی درزی و دگر جولاه
پس اشارت به درزی کرد و گفت: «این ندوزد مگر قبای ملوک».
آنگاه اشارت بجولاهه کرد و گفت: «این نبافد مگر گلیم سیاه».
ایشان چون بشنیدند هر دو خجل شدند و از آن انکار توبه کردند.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۰۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.