هوش مصنوعی:
شیخ ابوسعید به درخواست یک عارف (دراویش) در باورد ماندگار شد. هر روز عارف یک دینار برای هزینه سفره درویشان میداد. مردم شک داشتند که این پول از راه حلال به دست آمده است. پس از سی روز، شیخ پرسید پول از کجا بود و عارف توضیح داد که از فروش گردنبند ارثیهاش بوده است. با این توضیح، شک مردم برطرف شد و اعتقادشان به شیخ افزایش یافت.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که برای درک بهتر، به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، داستان ساده و بدون محتوای نامناسب برای نوجوانان است.
حکایت شمارهٔ ۱۰۹
آوردهاند کی وقتی شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز چون بجانب باورد آمد عریفی بود، پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ چه باشد کی اگر شیخ روزی چند در باورد مقام کند تا کی مردمان در خدمت بیاسایند. شیخ اجابت کرد و مدت سی روز آنجا مقام کرد. هر روز بامداد این عریف یک دینار بحسن دادی و گفتی در وجه سفرۀ درویشان خرج کن و مردمان بدان اعتراض میکردند کی آن ازوجه حلال بود. بعد از سی روز شیخ عزم کرد، بر سر جمع گفت که آن عریف را بخوانید، عریف را بخواندند، شیخ گفت این زر کی بسفرۀ درویشان خرج میکردی از کجا بود؟ گفت از جدۀ من گردن بندی میراث مانده بود سی مهرۀ زرین در وی کشیده هر روز از آن مهرۀ خرج سفره کردمی امروز آن مهرها برسید و شیخ عزم کرد. چون سخن او شنیدند مردمان را آن اشکال برخاست و اعتقاد در حقّ شیخ زیادت گشت.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.