هوش مصنوعی: متن شامل دو روایت درباره شیخ بوسعید است. در روایت اول، شیخ با دیدن دکان‌های آراسته در سر کوی حرب، تعجب می‌کند که اگر وضعیت سر کوی حرب این‌گونه است، سر کوی صلح چگونه خواهد بود. در روایت دوم، شیخ در مجلسی با سوالات مختلفی مواجه می‌شود اما تا پایان مجلس سکوت می‌کند و در پایان تنها یک بیت می‌خواند و مجلس را ترک می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به دانشمندی از سرخس می‌شود که به تعصب از شیخ دفاع می‌کرد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عرفانی و دینی است که درک آن‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با مبانی تصوف و اخلاق دارد. همچنین، برخی عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

حکایت شمارهٔ ۵۳

پدرم نورالدین منور گفت رحمةاللّه علیه، کی شیخ بوسعید در نشابور بجایی می‌رفت، بسر کوی حرب رسید، دکانهای آراسته و پرمیوۀ پاکیزه دید و از همه بازار نشابور آن موضع آراسته‌تر بودی. چون شیخ آنجا رسید پرسید کی چه گویند؟ گفتند سر کوی حرب. شیخ ما گفت خه! کسی را که سر کوی حرب چنین بود سر کوی صلحش چگونه تواند بود؟ و هم پدرم رحمة اللّه علیه روایت کرد کی روزی شیخ قدس اللّه روحه العزیز مجلس خواست گفت، چون بیرون آمد و برتخت بنشست و مقریان برخواندند، مسایل بسیار مختلف و جمعی بسیار بودند و هر کس از سایلان از نوعی دیگر سؤال کردند و شیخ نظاره می‌کرد و خاموش می‌بود تا بسیار بپرسیدند. در آخر شیخ گفت، بیت:

گر من بختن زیار وادارم دست
با ورد و نسا و طوس یار من بس
وصلی اللّه علی محمد و آله اجمعین و دست بروی فرود آورد و ازتخت بزیر آمد و آن روز بیش از ین نگفت و هم پدرم گفت کی در ابتدای حالت شیخ کی هنوز اهل میهنه شیخ را منکر بودند رئیس میهنه، خواجه حمویه، دانشمندی فاضل از سرخس آورده بود به تعصب شیخ تا مجلس می‌گفت و فتوی می‌داد. روزی این دانشمند به مجلس شیخ آمد، کسی از شیخ ما سؤال کرد که خون کیک تا بچه قدر معفوّست در جامه کی بدان نماز توان کردن؟ شیخ ما گفت امام خون کیک خواجه امام است و اشارت بدان دانشمند کرد و گفت این چنین مسئلها از وی پرسید، از ما حدیث وی پرسید.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.