هوش مصنوعی:
درویشی در مجلس شیخ شروع به گفتن داستانی طولانی کرد. شیخ به او گفت بنشیند تا حدیثی به او بیاموزد. شیخ پرسید که چرا داستان طولانی میگوید و به او آموخت که راستگویی امانت و دروغگویی خیانت است. درویش با یادگیری این درس، نیاز خود را به یک فرجی (نوعی لباس) بیان کرد. شیخ فرجی خود را به او داد. مریدان شیخ بعداً فرجی را با قیمت بالا از درویش خریدند، اما شیخ آن را نپذیرفت و درویش را با پول و فرجی روانه کرد و او را به مریدان خاص خود تبدیل کرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، داستان به شیوهای ساده اما معنادار بیان شده است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و الهامبخش است.
حکایت شمارهٔ ۵۷
آوردهاند کی درویشی در مجلس شیخ بر پای خاست و قصۀ دراز اساس نهاد. شیخ گفت ای جوان مرد بنشین تا ترا حدیث آموزم. آن مرد بنشست شیخ گفت چه خواهی کرد این قصۀ دراز؟ این بار کی سؤال کنی چنین گوی کی راست گفتن امانتست و دروغ گفتن خیانتست و مرا به فلان چیز حاجتست. مرد گفت کی چنین کنم، به دستوری باز گویم تا آموختهام یا نه. شیخ گفت بگوی. مرد گفت راست گفتن امانتست و دروغ گفتن خیانتست و مرا به فرجی شیخ حاجتست. شیخ گفت مبارک باد فرجی از پشت باز کرد و به وی تسلیم کرد. چون شیخ مجلس تمام کرد مریدان شیخ نزدیک آن مرد رفتند و فرجی شیخ را بصد درم خریداری کردند، نفروخت تا به هزار درم رسید، آنگاه بفروخت، به خدمت شیخ آوردند، قبول نکرد و فرجی با آن درویش روانه کرد و سیم بوی بگذاشت و از مریدان خاص گشت.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.