هوش مصنوعی: متن داستان خسرو را روایت می‌کند که پس از دور شدن از چشمه‌ای، دچار نومیدی و رنج می‌شود. او به امید یافتن خورشید به سمت مشرق می‌شتابد و در مسیر خود با بتان و بزرگان مواجه می‌شود. مهین بانو به استقبال او می‌آید و با احترام از او پذیرایی می‌کند. خسرو پس از مدتی اقامت، به درخواست مهین بانو به بردع می‌رود تا زمستانی را در آنجا بگذراند. در آنجا نیز با احترام و تجملات فراوان پذیرفته می‌شود و روز و شب به عشرت و خوشی می‌گذراند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم و اصطلاحات قدیمی ممکن است نیاز به توضیح و تفسیر داشته باشند که برای سنین پایین مناسب نیست.

بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو

چو خسرو دور شد زان چشمه ی آب
ز چشم آب ریزش دور شد خواب

به هر منزل کز آنجا دورتر گشت
ز نومیدی دلش رنجورتر گشت

دگر ره شادمان می‌شد به امید
که برنامد هنوز از کوه خورشید

چو من زین ره به مشرق می‌شتابم
مگر خورشید روشن را بیابم

چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد
نسیمش مرزبانان را خبر کرد

عمل‌داران برابر می‌دویدند
زر و دیبا به خدمت می‌کشیدند

بتانی دید بزم افروز و دلبند
به روشن روی خسرو آرزومند

خوش آمد با بتان پیوندش آنجا
مقام افتاد روزی چندش آنجا

از آنجا سوی موقان سر بدر کرد
ز موقان سوی باخرزان گذر کرد

مهین بانو چو زین حالت خبر یافت
به خدمت کردن شاهانه بشتافت

به استقبال شاه آورد پرواز
سپاهی ساخته با برک و با ساز

گرامی نزلهای خسروانه
فرستاد از ادب سوی خزانه

ز دیبا و غلام و گوهر و گنج
دبیران را قلم در خط شد از رنج

فرود آمد به درگاه جهاندار
جهاندارش نوازش کرد بسیار

به زیر تخت شه کرسی نهادند
نشست اوی و دیگر قوم ایستادند

شهنشه باز پرسیدش که چونی
که بادت نو به نو عیشی فزونی

به مهمانیت آوردم گرانی
مبادت دردسر زین میهمانی

مهین بانو چو دید آن دلنوازی
ز خدمت داد خود را سرفرازی

نفس بگشاد چون باد سحرگاه
فرو خواند آفرینها در خور شاه

بدان طالع که پشتش را قوی کرد
پناهش بارگاه خسروی کرد

یکی هفته به نوبت گاه خسرو
روان می‌کرد هر دم تحفه ی نو

پس از یک هفته روزی کانچنان روز
ندید است آفتاب عالم افروز

به سرسبزی نشسته شاه بر تخت
چو سلطانی که باشد چاکرش بخت

ز مرزنگوش خط نو دمیده
بسی دل را چو طره سر بریده

بساط شه ز یغمائی غلامان
چو باغی پر سهی سرو خرامان

به جوش آمد سخن در کام هر کس
به مولائی بر آمد نام هر کس

به رامش ساختن بی‌دفع شد کار
به حاجت خواستن بی‌رفع شد یار

مهین بانو زمین بوسید و بر جست
به خسرو گفت ما را حاجتی هست

که دارالملک بردع را نوازی
زمستانی در آنجا عیش سازی

هوای گرمسیر است آن طرف را
فراخیها بود آب علف را

اجابت کرد خسرو گفت برخیز
تو میرو کامدم من بر اثر نیز

سپیده دم ز لشگر گاه خسرو
سوی باغ سپید آمد روارو

وطن خوش بود رخت آنجا کشیدند
ملک را تاج و تخت آنجا کشیدند

ز هر سو خیمه‌ها کردند بر پای
گرفتند از حوالی هر کسی جای

مهین بانو به درگاه جهانگیر
نکرد از شرط خدمت هیچ تقصیر

شه آنجا روز و شب عشرت همی کرد
می تلخ و غم شیرین همی خورد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۷ - ترتیب کردن کوشک برای شیرین
گوهر بعدی:بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.