هوش مصنوعی: شیخ در نیشابور بود که مردی کوزه‌ای آب آورد و از شیخ خواست برای بیماری باد بر آن بدمد. شیخ بر کوزه باد دمید و آن را نوشید. وقتی مرد پرسید چرا این کار را کردی، شیخ پاسخ داد که بادی که دمیده‌ام را جز خودم کسی نمی‌تواند تحمل کند و فردا بازگرد تا باد شفا بر او بدمم.
رده سنی: 12+ محتوا دارای مفاهیم عرفانی و پیچیدگی‌های معنوی است که برای درک بهتر، به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد.

حکایت شمارهٔ ۹۱

در آن وقت کی شیخ بنشابور بود کسی کوزۀ آب بوی آورد و گفت بادی بر اینجا دَم از بهر بیماری. شیخ بادی برآن کوزه دمید و از آن مرد بستد و بخورد. مرد گفت ای شیخ چرا چنین کردی؟ گفت این باد کی برینجا دمیدیم درکَون این شربت کسی جز ما نکشد اکنون فردا بازآی تا باد شفا بدودمیم.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.