۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱ - قطعه ای است هنگام تبعید در خراسان

ای وای به من که یک غلط گفتم
از گفته خویشتن پشیمانم

جز جاده کوی تو نمی دانم
با این همه وسع ملک سبحانم

در ملک رضا نشستنم خوش تر
از گوشه خانه های ویرانم

خاک ره شاه هشتمین بودن
به از شاهی روم و ایرانم

ای دست اجل بگیر بازویم
وی خلعت آخرت بپوشانم

ای سنگ لحد به فرق من بنشین
وی خاک به خویش ساز پنهانم

ای شام فراق دورتر رانم
وی صبح وصال بیش تر خوانم

گوئی که مداد خون دل باشد
کامروز برون شده ز چشمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰ - قائم مقام این قصیده را از قول پاشاخان ایروانی فرموده
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲ - نامه منظومی است به یکی از عمال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.