۱۶۷ بار خوانده شده

بخش ۵

جلایر قرض او بی حد و مر، شد
ز سرما حالتش از سگ بتر شد

جلایر تا ز نخ در زیر قرض است
ز سرما تا سحر هر شب به لرز است

چرا شه زاده از حالش خبر نیست
به فکر کودکان در به در نیست؟

جلایر هر چه گوید راست گوید
تمامی بی کم و بی کاست گوید

جلایر زاده عبد زر خریدی است
که این جا آمده بهر امیدی است

نه شه زاده به درگاهش طلب کرد
نه او ناخواسته ترک ادب کرد

اگر من پیر هستم او جوان است
سزای خدمت این آستان است

نه نا اصل و نه اوباش است این طفل
نه هر جا آش، فراش است این طفل

چرا باید که درکنجی بیفتد؟
چو گیلانی که از پنجی بیفتد

طمع دارد زلطف شاه زاده
که گردد شفقتش بروی زیاده

الهی تا جهان پاینده باشد
پس از هر رفتنی آینده باشد،

رود ادبار، آید بخت و اقبال
به هر روز و به هر ماه و به هر سال

برای چاکران شاه زاده
که بادا عمر و دولتشان زیاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴
گوهر بعدی:بخش ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.