۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵ - نامه سرکار نایب السلطنة العلیه سال اول ورود خراسان

قربان خاکپای مبارکت شوم. فرمان واجب الاذعان مانند وحی ربانی نازل گردید، و فرق غلام فدوی را باوج فرقد رسانید، مضامین قضا آئین آن که مشعر بر تعیین افواج سپاه بود بر مراتب امید دولت خواهان و بیم بدسگالان افزود، حق سبحانه و تعالی سایه آفتاب خسروان را بر مفارق جهانیان پاینده بدارد و پرتو لطف و شعله قهر خدام درگاه آسمان جاه را بر مطیع و عاصی سوزنده تر و فروزنده تر گرداند.

انت الذی تنزل الاقدار منزلها
و تنقل الدهر من حال الی حال

و مارددت مدی طرف الی احد
الا قضیت بآجال و آمال
استفساری از گزارش احوال این فدوی و اوضاع این ولایت شده بود؛ شکر خدا و سایه خدا، اولا بر این غلام واجب است که: با همه ناقابلی مورد صدور خطاب و رجوع امور گشته، و ثانیاً بر کتایب سپاه لازم است که ببخت دارای دیهیم و تخت هر طرف که مأمورند منصورند، و ثالثاً بر عموم رعایا متحتم است که در ظل و پناه حضرت ظل الله هر جا هستند مصون و مأمونند.

ملک مصون است و حصن ملک حصین است
منت وافر خدای را که چنین است
هرات و بخارا و خوارزم هر سه در ششدر اضطرابند، که تا کجا بحکم همایون عزم شود و شعله رزم خیزد. تکه و سالور وساروق هر سه در چارموجه اضطرارند که تا چه وقت بقهر و قسر از عاج شوند، یا بسبی واسر تاراج تربت و بجنورد و خبوشان هر سه در پنجه اقتدارند، و کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه رفتار داند و واذا ارادلله شیئا هیا اسبابه.
اگر اراده ازلی تعلق به تائید دولت همایون نداشت، سه دولت روس و انگلیس و عثمانی را بسلم و صلح دولت خاقانی اینطور طالب و مایل نمیگردد که بیک بار از سه سرحد عظیم به هیچ وجه اندیشة و بیم نماند و تمامی عساکر شاهنشاهی فارغ و بیکار بمانند و بی دل واپسی و نگرانی بکار این طرف پردازند. هیچ عقلی باور نمی کرد که سپاه شاهنشاه روح العالمین فداه این زمستان را با این غلا و قحط و وفور برف، ببهار برسانند و حال آن که همه یکسال و نیم سفر کشیده و از وضع و تدارک افتاده، فاقد یک فلس بودند و نرخ جنس در دو من یک ریال گویا بود، و هیچ جا پیدا نبود، همه بدخواهان خارجی و داخلی باین امید میزیستند که از بی معاشی پریشان شویم، ناگاه فضل و کرم الهی وبخت و اقبال شاهنشاهی امداد کرد و در حالتی که هیچ چیز نداشتیم انبارهای مملو از همه چیز در شهر و ارک ترشیز بدست آمد.
فانظروا والی آثار رحمه الله کیف یحئی الارض بعد موتها.
دل های همگنان بامداد طالع خسروی خورسند وقوی گشت و بر عارف و عامی وطایع و طاغی بعلم یقین رسید که دعای ملهوفین این حدود مستجاب شده، و خداوند عزیز قهار دفع اشرار این سرزمین را بتیغ شاهنشاه دنیا و دین مقرر داشته، فضای آسمان است این و دیگر دیگرگون نخواهد شد.
مقرر فرموده بودند که غلام فدوی نوکر شاهنشاهی را بیکار نگذارد.
تصدقت گردم: بعد از آن که این جانثار در محروسه اصفهان از رکاب مبارک رخصت یافت، سپاهی که همراه فدوی بودند و جمعیتی که از یزد و کرمان ابوابجمع فرمودند، همواره یا مراحل بعیده را بپای خود پیاده پیموده اند، یا در محاصره قلاع و محاربه و نزاع بسر برده، با وجود سردی هوا و شدت برف و سرما، شب و روز در چادر و صحرا زیسته و در تنگ عیشی صابر و در جنگجوئی ثابت بوده تا حال اتفاق نیفتاده که بیکار باشند. حالا نیز منتظر برخاستن برف و رستن گیاهند که ان شاءالله تعالی تا هنگام رسیدن عساکر کلیه از عراق و آذربایجان باز در این جا بیکار نباشند و بعون الهی و طالع شاهنشاهی بهر سمت که مناسب تر افتد دست و بازوئی گشایند. تا چه کند قوت بازوی شاه

عسی الله ان یاتی بالفتح او بامر من عنده
ایام سلطنت و شاهنشاهی به کام باد.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴ - نامه ای از قائم مقام به وقایع نگار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶ - خطاب به مقرب الخاقان محمدخان امیر نظام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.