۲۲۸ بار خوانده شده

بخش ۱۴ - در بیان معرفت نفس گوید

چون تو نفس خویش را بشناختی
مرکب معنی به صحرا تاختی

ای ندانسته ز غفلت پیش و پس
با تو زین معنی همین نامست و بس

دانش نفست نه کار سرسریست
گر بحق دانا شوی دانی که چیست

نفس تو آشوب و افعال خداست
نی ز وصف و دانش این معنی جداست

بهر این گفت آنکه بینای رهست
حق شناسست آنکه از حق آگهست

در حقیقت کی از آن دانا شوی
عیب خود بشناس تا بینا شوی

گه بطاعت گه به عصیان ره زند
آتش اندر بار دل ناگه زند

گه لباس بت پرستی برکشد
گه بدعوی خدائی سرکشد

جرعۀ ناخورده مستیها کند
نیستی نادیده هستیها کند

گر مراد خود نیابد از درت
جوهری گرد د نفیس اندر برت

نفس را گردن بزن فارغ نشین
من بیان کردم سلوک راه دین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳ - در بیان تعریف عارف
گوهر بعدی:بخش ۱۵ - در بیان نفس اماره گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.