هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از کلیم کاشانی، احساسات شاعر را نسبت به معشوق و تنهایی خود بیان می‌کند. او از زیبایی‌های طبیعت و معشوق سخن می‌گوید و از رنج‌های عشق و جدایی می‌نالد. شاعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، حالات درونی خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی پیچیده، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۱

سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را
اول از سرو کند جامه رعنائی را

پای سعیم شده از خار رهت پوشیده
چاره زین به نتوان کرد تهی پائی را

زان شب و روز گریزم زمه و مهر، که کرد
سایه هم تلخ بمن عشرت تنهائی را

ما زگیرائی مژگان تو پابرجائیم
ورنه اول نگهت برده توانائی را

چشم جمعیت ازو دور که خوش می سازد
فکر زلف تو دماغ من سودائی را

خاکپای تو قدم گر نگذارد بمیان
که بهم صلح دهد دیده و بینائی را

لحظه ای خسته مژگان و دمی بسته زلف
خوش رها کرده کلیم این دل هرجائی را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.