هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، رنج‌های عاشقانه و ناامیدی‌های زندگی سخن می‌گوید. شاعر از دل‌باختگی، اشک‌های بی‌پاسخ، تنهایی و بی‌کسی می‌نالد و از روزگار ناسازگار و بخت ناگوار شکایت دارد. تصاویری مانند زلف پیچیده، داغ جنون، دزد خواب و لب شیرین برای بیان احساساتش به کار می‌برد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و وجود مضامین پیچیده‌ای مانند ناامیدی، تنهایی و استعاره‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی نسبی با ادبیات غنایی فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۴

دیده چشم می پرستی دیده است
اشکم از مستی بسر غلطیده است

دل بر او رفت اینجا جا نبود
سینه تنگ و آرزو بالیده است

زلف در گوش تو شرح حال ما
گفته است اما بهم پیچیده است

بسکه می بیند ز ما دیوانگی
دیده داغ جنون ترسیده است

روزگار اندر کمین بخت ماست
دزد دایم در پی خوابیده است

غمزه اش در بند دارد خنده را
زاب لب شیرین شکر دزدیده است

خویش و قومی نیست تا رسوا شویم
عیب ما را بیکسی پوشیده است

کارم از غم رونقی دارد کلیم
دست بر سر آستین بر دیده است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.