هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و ناامیدی شاعر نسبت به شرایط سخت زندگی و نبود امید و شادی در محیط اطرافش سخن میگوید. او از بیتوجهی دیگران به رنجهایش گلایه دارد و احساس تنهایی و بیپناهی میکند. همچنین، شاعر به ناامیدی از وصلت و عشق اشاره میکند و از این که در محیطی زندگی میکند که حتی طبیعت نیز خشک و بیروح است، ابراز تأسف میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، احساسات غمگینانه و ناامیدی بیانشده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۱۴۵
آن بلبلم که عقده دل دانه منست
آبی که هست در قفسم آب آهنست
طالع نگر که کشت امیدم ز آب سوخت
در کشوری که برق هوادار خرمنست
او را ز حال دیده حیران چه آگهی
کی آفتاب را خبر از چشم روزنست
در گلشن امید نچیدم اگر گلی
از وصل خار صد گل جا کم بدامنست
گفتی چه سود، کاتش شوقت بما چه کرد
احوال خانه سوخته بر خلق روشنست
هر کس مرا شناخت زهمراهیم رمید
نشناخته است سایه هنوزم که با منست
در چار موسمش نبود رنگ و بو کلیم
این عالم فسرده که نزد تو گلشنست
آبی که هست در قفسم آب آهنست
طالع نگر که کشت امیدم ز آب سوخت
در کشوری که برق هوادار خرمنست
او را ز حال دیده حیران چه آگهی
کی آفتاب را خبر از چشم روزنست
در گلشن امید نچیدم اگر گلی
از وصل خار صد گل جا کم بدامنست
گفتی چه سود، کاتش شوقت بما چه کرد
احوال خانه سوخته بر خلق روشنست
هر کس مرا شناخت زهمراهیم رمید
نشناخته است سایه هنوزم که با منست
در چار موسمش نبود رنگ و بو کلیم
این عالم فسرده که نزد تو گلشنست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.