۱۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶

عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت
گر عقل بود این سپر از پنبه توان یافت

شیطان چه تمتع برد از اهل تجرد
رهزن چه درین بادیه از ریگ روان یافت

دنیاطلب، از موی میانان نشد آگاه
بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت

ما را هدف ناوک بیداد نوشتند
آنروز که ابروی بتان شکل کمان یافت

نازم بخرابات که از هر در خانه
آبی که سیاهی برد از بخت توان یافت

از فقر و فنا می برد آلوده دنیا
فیضی که شکم بنده ز ماه رمضان یافت

سرگشته کلیم از پی آنم که درین راه
هر کس بطریق دگر از دوست نشان یافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.