هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و ناامیدی از وصال معشوق سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که عشقش بی‌پاسخ مانده و دیگر امیدی به تحقق آن ندارد. همچنین، از تنهایی در عشق و فقدان همدردی گله می‌کند و در نهایت به تسلیم در برابر هجران و پذیرش آن اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴

راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست
ورجگر سوزی ندارم آهم آتشبار نیست

عندلیب ما بامید چه بندد آشیان
شبنم و گل را چه آمیزش درین گلزار نیست

گر وفا پیام نبندد روی گردان می شود
پشت طاقت در سر کوی تو بر دیوار نیست

از گلستانی که زاغ و بلبلش هم نغمه اند
چشم بستم بیش ازین در دیده جای خار نیست

در محبت بیکسی در عشق تنهائی خوشست
شادمانی بهتر از آن غم که بی غمخوار نیست

هجر تا آمد کلیم خسته دل تسلیم کرد
می شناسد طاقت خود را حریف آزار نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.