هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از حیرت و سرگشتگی عاشق در وادی عشق سخن میگوید. او در انتظار رهنمایی است تا راه را گم نکند و به مقصد برسد. عاشق از ناامیدی و انتظار طولانی مینالد، اما همچنان به وعدههای معشوق دل میبندد و امیدوار است. شعر با تصاویری مانند گلرخان شهر، سنگ فلاخن، و افسانه گلشن، فضایی عاشقانه و پراحساس خلق میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند انتظار، ناامیدی، و امیدواری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۶۰
عاشق از حیرت درین وادی بجائی می رسد
تا نگردد راه گم کی رهنمائی می رسد
خون خود بر گلرخان شهر قسمت می کنم
هر که می آید بدست او حنائی می رسد
رشک بر سنگ فلاخن برده سرگردانیم
کو پس از سرگشتگی آخر بجائی می رسد
گرچه سیلم برنمی دارد ز راه انتظار
می روم از جا اگر آواز پائی می رسد
با رخت افسانه گلشن زبس کوتاه شد
نه زگل بوئی نه از بلبل نوائی می رسد
وعده وصلت بدل گر می دهم بر من مخند
هر که بیند خسته را گوید شفائی می رسد
در سر کوی تغافل نیستم بیکس کلیم
گر بفریادم نگاه آشنائی می رسد
تا نگردد راه گم کی رهنمائی می رسد
خون خود بر گلرخان شهر قسمت می کنم
هر که می آید بدست او حنائی می رسد
رشک بر سنگ فلاخن برده سرگردانیم
کو پس از سرگشتگی آخر بجائی می رسد
گرچه سیلم برنمی دارد ز راه انتظار
می روم از جا اگر آواز پائی می رسد
با رخت افسانه گلشن زبس کوتاه شد
نه زگل بوئی نه از بلبل نوائی می رسد
وعده وصلت بدل گر می دهم بر من مخند
هر که بیند خسته را گوید شفائی می رسد
در سر کوی تغافل نیستم بیکس کلیم
گر بفریادم نگاه آشنائی می رسد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.