۱۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۳

گرم آسوده دوران می گذارد
کی آن زلف پریشان می گذارد

بخون ما چنان تشنه است تیرت
که پا در آب پیکان می گذارد

گذارد زاد راهی رهزن عشق
اگر سر برد سامان می گذارد

هزار آسیب دیگر در کمین است
که کشتی را بطوفان می گذارد

سفید از گریه چشمم گشت تا کی
دل این کاغذ بباران می گذارد

جنون یکباره عریانم نسازد
بپا خار مغیلان می گذارد

ز شوق گوشه چشم تو سرمه
بهشتی چون صفاهان می گذارد

کلیم آسایش عیش وطن را
برای اهل کاشان می گذارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.