۱۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷

خیال گلشن رویت بدل گذار نکرد
که مو بموی تنم را چو لاله زار نکرد

اگرچه شانه زسر تا بپای شد انگشت
حساب حلقه آنزلف تابدار نکرد

پیاده وادی دیوانگی بسر نرساند
کسیکه شور جنونش به نی سوار نکرد

چو کوه در ته تیغست سربلندی او
کسیکه شیوه افتادگی شعار نکرد

زبسکه گرد کدورت نشست بر سر هم
بدل جفای خدنگ زمانه کار نکرد

کمال اجر شهادت بآن شهید دهند
که غیر شمع کسش گریه بر مزار نکرد

نبردم از سخن خویش بهره ای که صدف
بگوش از گهر خویش گوشوار نکرد

کلیم باده خون سبیل یک اقلیم
وفا بمستی آن چشم پرخمار نکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.