هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق، صبر، ناامیدی و دیوانگی سخن میگوید. شاعر از عشق بیپروای صیاد (معشوق) و تأثیر آن بر جان خود میگوید، همچنین از بیتأثیری صبر و داروهای کهنه در درمان درد عشق. او از تسلط معشوق بر اختیار و دلش سخن میگوید و خود را همچون دیوانهای بیزنجیر توصیف میکند. در پایان، شاعر از مینوشی و گذر زمان میگوید که چگونه او را پیر میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی و مینوشی نیاز به بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۳۳۸
کی آن صیاد بی پروا پی نخجیر می گردد
که دایم در رهش صد صید از جان سیر می گردد
صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی آرد
که دارو کهنه چون گردید بی تأثیر می گردد
خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده
بهارست و دگر دیوانه بی زنجیر می گردد
سراپای وجودم باده شد از حرص میخواری
ولی همچون حبابم چشم و دل کی سیر می گردد
شراب کهنه می نوشم ببزم او چو بنشینم
بمن تا نوبت آید دختر رز پیر می گردد
کلیم آن گردش چشم و نگاه دمیدم کم شد
چو ساقی سرگران افتاد ساغر دیر می گردد
که دایم در رهش صد صید از جان سیر می گردد
صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی آرد
که دارو کهنه چون گردید بی تأثیر می گردد
خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده
بهارست و دگر دیوانه بی زنجیر می گردد
سراپای وجودم باده شد از حرص میخواری
ولی همچون حبابم چشم و دل کی سیر می گردد
شراب کهنه می نوشم ببزم او چو بنشینم
بمن تا نوبت آید دختر رز پیر می گردد
کلیم آن گردش چشم و نگاه دمیدم کم شد
چو ساقی سرگران افتاد ساغر دیر می گردد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.