۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۹

بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش
که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش

اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم
زگردباد به بندیم نخل ماتم خویش

پر است خاطر آن بیوفا ز کینه ما
بغایتی که نگردد ز حرف دشمن بیش

بخون فشانی چشم بهانه جوست چنان
که خون زدیده جهد بر رگم زپیکر نیش

دلم ز ناز و نعیم جهان ندارد رنگ
چه جای نقش و نگارست خانه درویش

کلیم بهر خط زخم دلبران تن را
زدیم مسطری از استخوان پهلوی خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.