۱۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۵

بیدماغم دست رد بر وصل جانان می نهم
پنبه در گوش از صدای آبحیوان می نهم

در بهاری اینچنین از زهد خشک محتسب
ساغرم تاتر شود در زیر دامان می نهم

نه صراحی غلغلی دارد نه ساغر خنده ای
گوش چندانی که بر بزم حریفان می نهم

از کجا مرهم بیابم چون زمغز استخوان
پنبه می آرم بروی داغ حرمان می نهم

تا نباشد یک گلستان خار پاانداز من
کی زکنج غم قدم در باغ و بستان می نهم

پایه اهل هوس بالاتر است از من کلیم
پای همت گرچه دائم بر سر جان می نهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.