هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق پایدار و رنج‌های عاشقی سخن می‌گوید. او از تشنگی و بی‌قراری خود می‌گوید و اینکه چگونه در اوج نیاز، تغافل می‌کند. همچنین، از روزهای خوش گذشته و اکنون پررنج خود یاد می‌کند و دردهای پنهانش را بیان می‌دارد. در نهایت، اشاره می‌کند که داغ عشق را تنها بر زخم‌هایش نهاده و همچون ماهی، تنها پوششش داغ بوده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و رنج‌های عاطفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۴

از ثبات عشق دایم پا بدامن داشتم
گر چو داغ لاله در آتش نشیمن داشتم

بر زلال خضر اکنون صد تغافل می زنم
منکه چشم از تشنگی بر آب آهن داشتم

هیچگه ذوق طلب از جستجو بازم نداشت
خوشه چین بودم من آنروزیکه خرمن داشتم

روشنی از بزم من دریوزه می کرد آفتاب
در چراغ عیش تا از باده روغن داشتم

شعله برمی خاست از بیطاقتی و می نشست
من نجنبیدم ز جا تا جا بگلخن داشتم

کی بهر نامحرمی چاک جگر خواهم نمود
منکه زخمش را نهان از چشم سوزن داشتم

همچو ماهی غیرداغم پوششی دیگر نبود
تا کفن آمد همین یک جامه بر تن داشتم

داغ را جز بر کنار زخم ننهادم کلیم
دیده را بر رخنه دیوار گلشن داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.