هوش مصنوعی:
این شعر از کلیم کاشانی بیانگر درد و رنج انسان در زندگی و تلاش برای یافتن آرامش و درمان دردهای درونی است. شاعر از عشق، حرمان، کینه و ناامیدی سخن میگوید و به دنبال چارهای برای تسکین این رنجهاست. او از شراب و بزم به عنوان راهی برای فراموشی دردها یاد میکند و در نهایت به چارهزاری در برابر دلبر مغرور اشاره میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین اشاره به موضوعاتی مانند شراب و رنجهای عشقی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۴۴۸
فرصتی کو که دوای دل رنجور کنیم
پنبه شیشه می مرهم ناسور کنیم
طمع خام نشد ز آتش حرمان پخته
گر بدوزخ برویم آرزوی حور کنیم
خدمت بزم شراب تو زما می آید
می توانیم که از گریه گزک شور کنیم
از پی کینه ما تیغ به بندد بمیان
ما اگر دست هوس در کمر مور کنیم
زندگی بسکه زبیداد فلک تلخ شده است
خسته به شه را پرسش رنجور کنیم
پرده هرچند فزون جلوه افشا خوشتر
فهم این نکته ز راز دل طنبور کنیم
چاره زاریست بر دلبر مغرور کلیم
نتوانیم چو رامش بزر و زور کنیم
پنبه شیشه می مرهم ناسور کنیم
طمع خام نشد ز آتش حرمان پخته
گر بدوزخ برویم آرزوی حور کنیم
خدمت بزم شراب تو زما می آید
می توانیم که از گریه گزک شور کنیم
از پی کینه ما تیغ به بندد بمیان
ما اگر دست هوس در کمر مور کنیم
زندگی بسکه زبیداد فلک تلخ شده است
خسته به شه را پرسش رنجور کنیم
پرده هرچند فزون جلوه افشا خوشتر
فهم این نکته ز راز دل طنبور کنیم
چاره زاریست بر دلبر مغرور کلیم
نتوانیم چو رامش بزر و زور کنیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.