۱۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۹

باغبان بیمهر و ما در اصل نخل بی بریم
عاقبت در گلخن گیتی کف خاکستریم

هیچکس نبود که نبود در پی آزار ما
اهل عالم جمله طفل و ما چو مرغ بی بریم

عاشقانت تیغ کین در یکدگر خوش می نهند
خون هم چون آب می ریزیم و از یک لشکریم

مهرورزی چون رسن تابیست کین بر رشته را
پیشتر چندانکه داریم از همه واپس تریم

مرغ یک اصلیم عیب ما بود عیب همه
از چه همچون موج دائم در پی یکدیگریم

خاک ما را ز پی سرگشتگی گل کرده اند
دهر گوئی بزم مستانست و ما چون ساغریم

اندرین گلخن بچشم کم مبین ما را کلیم
با همه افسردگی دل زنده تر از اخگریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.